: منوي اصلي :
صفحه اصلي وضعيت من در ياهو پست الكترونيك پارسي بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
بچه های قلم [53]دلنوشته ها [83]جهاد دانشگاهی دانشگاه الزهرا [122]... تا از برهوت حرف بگذری [50]بسیج [174]تا ساحل امید [135]سجاده ای پر از یاس [95]تبیان [31][آرشیو(8)] : لوگوي وبلاگ : : لينك دوستان من : نگاهی به اسم اوآرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلامچشمه های کوثرسپاه محمد می آیدراهی بزن که آهی... : لوگوي دوستان من : : فهرست موضوعي يادداشت ها : بتمن[2] . شوالیه سیاه[2] . صلح و دوستی . عرش . عیسی بن مریم . غریبه . فرشته . کوه . ما هم منتظریم! . ماه_فاطمه نوید . مرگ . مسلمان ترین مسیحی . نسیم . بصیرت . حوزه معرفتی . خدا . دریا . دزد . سازش سیاسی . ستاره . شر نقاب دار . شفاعت نمودن . اخراجی ها2 . ارزشها . استعمار . اسلام حقیقی . اسلام دروغین . امید . اهمیت اعتقاد به مهدویت . ای فاطمه . : آرشيو يادداشت ها : مناسبت ها ی مذهبیزن ومردپذیرش اصل تفاوت در دینحجآینده مرموزغزهمحرمایران و انقلاب اسلامیمتنوعبهار : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید ازدواج آسمانی یکشنبه 87 آذر 10 ساعت 6:0 عصر به مدینه که در آمدیم طفل اسلام از آب وگل در آمده بود، اگر چه به بهای شعب ابی طالب، به بهای خون دلهای تو، به بهای دندان پیامبر، به بهای زخمها وشهدای مکّرر. و این آرامش مدنی، پس از آن طوفان سهمگین مکی، به من مجالی می بخشید تا تو را ؛ برترین دختر عالم را، از پدرت رسول خدا خواستگاری کنم. و این کار برای کسی که معلم مدرسه حجب وحیاست در ارتباط با کسی که نه پسر عمو که برادر او بوده است و پدر تنهایی های او و معلم و مربی او و مقتدا و پیامبر او بسیار مشکل بود. اما کدام گره است که با انگشتان خلق محمدی گشوده نشود؟ کدام غنچه است که با لبهای مبارک محمدی وا نمی شود؟ دست که بر کوبه در بردم همه وجودم از حجب و حیا به عرق نشت. ام سلمه که در را گشود شاید چهره مرا آشفته آتش آزرم دیده باشد.ادامه مطلب... نوشته شده توسط : زینب سعیدی نظرات ديگران [ نظر] مناجات با خدا پنج شنبه 87 آبان 30 ساعت 11:7 عصر مطلب زیبایی با ایمیل به دستمون رسید، با دوستان تصمیم گرفتیم که توی بلاگ بذاریمش. یه جور مناجات صمیمی با خدا است، فضای لطیفی داره، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. مناجات با خدا گفتم: خستهام، گفتی: لا تقنطوا من رحمته الله (از رحمت خدا نا امید نشوید) زمر/53 گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره، گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه (خداوند بین انسان و قلب او حائل میشود) انفال/24 گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم، گفتی: نحن اقرب من حبل الورید (ما به انسان از رگ گردن او نزدیکتر هستیم) ق/16 گفتم: ولی انگار منو فراموش کردی، گفتی: فاذکرونی اذکرکم (من را یاد کنید تا شما را یاد کنم) بقره/152 ادامه مطلب... نوشته شده توسط : الهام گوهری نظرات ديگران [ نظر] همسفر! یکشنبه 87 آبان 26 ساعت 11:59 عصر در مورد انتخاب دوست و همسفر زیاد شنیده ایم،می گویند با کسی همراه شو که خوش اخلاق باشد ، کسی که با دیدن او شاد شوی ،حرف لغو و بیهوده نزند، قابل اعتماد باشد، دست و دلباز باشد ،ایراد گیر نباشد ،با شرایط مختلف کنار بیاید ،رفیق نیمه راه نباشد، ایده و تفکر مشابهی داشته باشید... خلاصه رفیقت به بود تا تو از او بهتر شوی! ما هم همه این سفارشات را در نظر گرفتیم و با یک گروه از دوستان خوب همسفر شدیم،آن هم چه سفری،سفر به دیار مونس! کسی که او را انیس النفوس می خوانند ،امامی رئوف است. هر چند حال و روز زمین بدل است یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروع مجدد است ادامه مطلب... نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر] شمس الشموس دوشنبه 87 آبان 20 ساعت 6:36 عصر یا شمس الشموس! مگر میشود که دریای رحمت ترا چشید و با قطره دیگری سیراب شد؟ نمیشود که نور ترا به دیده کشید و دل به گرمای دیگری سپرد. آمده ایم تا بار غممان را برگیری، جان مرده مان را جان باشی و.... سر ما و قدمت! نوشته شده توسط : فاطمه افخمی نظرات ديگران [ نظر] دختر جمعه 87 آبان 10 ساعت 1:6 عصر دختر : د: : دانایی خ : :خستگی ناپذیری ت: تلاش ر: رفتن دانایی د ر جنگل انبوه زندگی خستگی ناپذیری در رسیدن به شهر رؤیاها تلاش برای یاری فرشته ها رفتن در مسیر سبز روز دختر مبارک! نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر] در یافتی از مناجات خمس عشره (مناجات الزاهدین) دوشنبه 87 مهر 8 ساعت 12:50 صبح اِلهی اَسکََنتَنا دارَاً حَفَرتَ لَنا حُفَرَمَکرِِِها وَ عَلَّقتَنا بِاَیدِی الَمنایا فی حَبایِلِِ غَدرِِِِها … خدایا! در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد. خدایا! گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است. ... خدایا! تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد. خدایا! این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد. خدایا! این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید. راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا … می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت. خدایا! قدرت پرواز را از تو می طلبیم. فَاِلَیکَ نَلتَجِیُ مِن مَکایِدِ خُدَعِها و بِکَ نَعتَصِمُ مِنَ الِاغتِرار بِزَخارِفِ زِینَتِها فَاِنََّها اَلمُهلَکَهُ طُلابِها اَلمُتلِفَهُ حُلّالِها اَلمَحشُُّوهُُ بِاالافاتِ اَلمَحشُونَهُ بِالنَّکَباتِ. خدایا! چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند! این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا! این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند! خدایا! سلامتمان، در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست. بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است. اِلهی فَزَهِّدنا فیما وَ سَلِّمنا مِنها بِتَوفیقِکَ و عِصَمِکَ وَ انزَع عَنَّا جَلابیبَ مُخالِفََتِک و نَوِّل امورَنا بِِحُسنِ کِفایَتکَ وَ اَو فَرَ مَز یدَنا مِن سَعَهِ رَحمَتِکَ … خدایا! ریشه های این علاقه را در خاک وجود ما بخشکان، و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب ما بسوزان. خدایا! عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر. خدایا! حکومت کشور جان با توست! به غیر وامگذار. خدایا! باغبانی این باغ را به کس مسپار که اگر جز شیره مهر تو در آوندهای این باغ بدود برگها به پژمردگی خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر این باغ ببارد پرچمهای باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسیم لطف تو به این بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد. وَ اَجمِل صَلاتِنا مِن فَیضِ مَواهِبِکَ وَ اغرِس فِی اَفئِدَتِنا اَشجارَ مَحَبََّتِکَ اَتمِم لَنا اَنوارَ مَعرِفَتکَ وَ اَذقنا حَلاوهَ عَفوِکَ و َلَذَّهَ مَعرِفتکَ وَ اَقرِر اَعینِنا یَومَ لِقائکَ بِرویتکَ و اَخرِج حُبَّ الدُنیا مِن قُلوبِنا کما فَعلتَ بِالصالحینَ مِن صَفوَتِکَ و الابرارَ مِن خاصَّتِکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرَّاحِمِینَ و یا اَکرَم َالَاکرَمینَ خدایا! سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان. معبودم! در قلبهای ما به جای هرزه گیاهان هوس نهال محبت خویش را بنشان. خدایا! آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان! آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را. با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان! ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان! نوشته شده توسط : زینب سعیدی نظرات ديگران [ نظر] علی علیه السلام معلم زندگی سه شنبه 87 مهر 2 ساعت 1:53 عصر آیا امام علی علیه السلام، تنها، اسوه ای است ستودنی و قابل ستایش در ادبیات و شعر و مداحی ؟آیا کافی است ،تنها ،بگوییم او یگانه بود، بهترین بود ،کسی به پای او نمیرسد و عالم گنجایش او را نداشت ؟آیا عبادت علی ،عدالت علی ،قاب عکسی است که تنها باید آن را نگاه کرد و به دیوار کتابخانه زد؟ اگر این طور باشد که او دیگر امام نیست ،معلم نیست ،تنها اسطوره ای است همچون تمام اسطوره های جهان. فرض کنید شما یک معلم هستید ،معلم درس زندگی ،درمدرسه ها چنین واحد درسی را نداریم اما در مدرسه آفرینش داریم!شما به عنوان معلم سعی میکنید با شاگردتان پا به پا در تمام تجربه های زندگی همراه شوید تا به او عملی بیاموزید که در هر شرایطی چه کند، چه قدمی بردارد تا موفق شود ونمره قبولی بگیرد و شاگرد شما همچون شما قدم بر میدارد، اگر چه قدمها ی او کوچکتر از قدمهای شماست ،اما مثل آن است. شاگردی که معلمش را قبول داشته باشد سعی میکند رفتارش به او نزدیک شود.همیشه معلمش را به یاد می آورد که او چگونه زندگی میکرد تا شیوه او را در پیش بگیرد. ما هم معلمانی داریم که میتوانیم از آنها بیاموزیم و همچون آنان قدم برداریم. میتوانیم با علی جوانی کنیم ،با علی علم آموزی کنیم ،با علی کار کنیم، با علی عبادت کنیم، به شیوه او همسرداری کنیم، با او مدیریت کنیم، با علی عدالت بورزیم...و با او زندگی کنیم. ستودن وتعریف کردن از او کافی نیست باید شاگرد مکتب او باشیم. امامان ما معلمانی هستند که با آموختن سیره ی عملی آنان راه زندگیمان روشن میشود. نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر] < 1 2 3 4 > :لیست کامل یاداشت ها : همه باهم در انتخابات دهم ریاست جمهوریشهادت حضرت زهرا(س)اهمیت اعتقاد به مهدویت (2)اهمیت اعتقاد به مهدویت و ترس دشمنان اسلام از این عقیده(1)ایام فاطمیه[عناوین آرشیوشده]
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
نگاهی به اسم اوآرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلامچشمه های کوثرسپاه محمد می آیدراهی بزن که آهی... : لوگوي دوستان من : : فهرست موضوعي يادداشت ها : بتمن[2] . شوالیه سیاه[2] . صلح و دوستی . عرش . عیسی بن مریم . غریبه . فرشته . کوه . ما هم منتظریم! . ماه_فاطمه نوید . مرگ . مسلمان ترین مسیحی . نسیم . بصیرت . حوزه معرفتی . خدا . دریا . دزد . سازش سیاسی . ستاره . شر نقاب دار . شفاعت نمودن . اخراجی ها2 . ارزشها . استعمار . اسلام حقیقی . اسلام دروغین . امید . اهمیت اعتقاد به مهدویت . ای فاطمه . : آرشيو يادداشت ها : مناسبت ها ی مذهبیزن ومردپذیرش اصل تفاوت در دینحجآینده مرموزغزهمحرمایران و انقلاب اسلامیمتنوعبهار : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید ازدواج آسمانی یکشنبه 87 آذر 10 ساعت 6:0 عصر به مدینه که در آمدیم طفل اسلام از آب وگل در آمده بود، اگر چه به بهای شعب ابی طالب، به بهای خون دلهای تو، به بهای دندان پیامبر، به بهای زخمها وشهدای مکّرر. و این آرامش مدنی، پس از آن طوفان سهمگین مکی، به من مجالی می بخشید تا تو را ؛ برترین دختر عالم را، از پدرت رسول خدا خواستگاری کنم. و این کار برای کسی که معلم مدرسه حجب وحیاست در ارتباط با کسی که نه پسر عمو که برادر او بوده است و پدر تنهایی های او و معلم و مربی او و مقتدا و پیامبر او بسیار مشکل بود. اما کدام گره است که با انگشتان خلق محمدی گشوده نشود؟ کدام غنچه است که با لبهای مبارک محمدی وا نمی شود؟ دست که بر کوبه در بردم همه وجودم از حجب و حیا به عرق نشت. ام سلمه که در را گشود شاید چهره مرا آشفته آتش آزرم دیده باشد.ادامه مطلب... نوشته شده توسط : زینب سعیدی نظرات ديگران [ نظر] مناجات با خدا پنج شنبه 87 آبان 30 ساعت 11:7 عصر مطلب زیبایی با ایمیل به دستمون رسید، با دوستان تصمیم گرفتیم که توی بلاگ بذاریمش. یه جور مناجات صمیمی با خدا است، فضای لطیفی داره، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. مناجات با خدا گفتم: خستهام، گفتی: لا تقنطوا من رحمته الله (از رحمت خدا نا امید نشوید) زمر/53 گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره، گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه (خداوند بین انسان و قلب او حائل میشود) انفال/24 گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم، گفتی: نحن اقرب من حبل الورید (ما به انسان از رگ گردن او نزدیکتر هستیم) ق/16 گفتم: ولی انگار منو فراموش کردی، گفتی: فاذکرونی اذکرکم (من را یاد کنید تا شما را یاد کنم) بقره/152 ادامه مطلب... نوشته شده توسط : الهام گوهری نظرات ديگران [ نظر] همسفر! یکشنبه 87 آبان 26 ساعت 11:59 عصر در مورد انتخاب دوست و همسفر زیاد شنیده ایم،می گویند با کسی همراه شو که خوش اخلاق باشد ، کسی که با دیدن او شاد شوی ،حرف لغو و بیهوده نزند، قابل اعتماد باشد، دست و دلباز باشد ،ایراد گیر نباشد ،با شرایط مختلف کنار بیاید ،رفیق نیمه راه نباشد، ایده و تفکر مشابهی داشته باشید... خلاصه رفیقت به بود تا تو از او بهتر شوی! ما هم همه این سفارشات را در نظر گرفتیم و با یک گروه از دوستان خوب همسفر شدیم،آن هم چه سفری،سفر به دیار مونس! کسی که او را انیس النفوس می خوانند ،امامی رئوف است. هر چند حال و روز زمین بدل است یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروع مجدد است ادامه مطلب... نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر] شمس الشموس دوشنبه 87 آبان 20 ساعت 6:36 عصر یا شمس الشموس! مگر میشود که دریای رحمت ترا چشید و با قطره دیگری سیراب شد؟ نمیشود که نور ترا به دیده کشید و دل به گرمای دیگری سپرد. آمده ایم تا بار غممان را برگیری، جان مرده مان را جان باشی و.... سر ما و قدمت! نوشته شده توسط : فاطمه افخمی نظرات ديگران [ نظر] دختر جمعه 87 آبان 10 ساعت 1:6 عصر دختر : د: : دانایی خ : :خستگی ناپذیری ت: تلاش ر: رفتن دانایی د ر جنگل انبوه زندگی خستگی ناپذیری در رسیدن به شهر رؤیاها تلاش برای یاری فرشته ها رفتن در مسیر سبز روز دختر مبارک! نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر] در یافتی از مناجات خمس عشره (مناجات الزاهدین) دوشنبه 87 مهر 8 ساعت 12:50 صبح اِلهی اَسکََنتَنا دارَاً حَفَرتَ لَنا حُفَرَمَکرِِِها وَ عَلَّقتَنا بِاَیدِی الَمنایا فی حَبایِلِِ غَدرِِِِها … خدایا! در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد. خدایا! گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است. ... خدایا! تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد. خدایا! این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد. خدایا! این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید. راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا … می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت. خدایا! قدرت پرواز را از تو می طلبیم. فَاِلَیکَ نَلتَجِیُ مِن مَکایِدِ خُدَعِها و بِکَ نَعتَصِمُ مِنَ الِاغتِرار بِزَخارِفِ زِینَتِها فَاِنََّها اَلمُهلَکَهُ طُلابِها اَلمُتلِفَهُ حُلّالِها اَلمَحشُُّوهُُ بِاالافاتِ اَلمَحشُونَهُ بِالنَّکَباتِ. خدایا! چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند! این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا! این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند! خدایا! سلامتمان، در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست. بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است. اِلهی فَزَهِّدنا فیما وَ سَلِّمنا مِنها بِتَوفیقِکَ و عِصَمِکَ وَ انزَع عَنَّا جَلابیبَ مُخالِفََتِک و نَوِّل امورَنا بِِحُسنِ کِفایَتکَ وَ اَو فَرَ مَز یدَنا مِن سَعَهِ رَحمَتِکَ … خدایا! ریشه های این علاقه را در خاک وجود ما بخشکان، و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب ما بسوزان. خدایا! عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر. خدایا! حکومت کشور جان با توست! به غیر وامگذار. خدایا! باغبانی این باغ را به کس مسپار که اگر جز شیره مهر تو در آوندهای این باغ بدود برگها به پژمردگی خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر این باغ ببارد پرچمهای باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسیم لطف تو به این بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد. وَ اَجمِل صَلاتِنا مِن فَیضِ مَواهِبِکَ وَ اغرِس فِی اَفئِدَتِنا اَشجارَ مَحَبََّتِکَ اَتمِم لَنا اَنوارَ مَعرِفَتکَ وَ اَذقنا حَلاوهَ عَفوِکَ و َلَذَّهَ مَعرِفتکَ وَ اَقرِر اَعینِنا یَومَ لِقائکَ بِرویتکَ و اَخرِج حُبَّ الدُنیا مِن قُلوبِنا کما فَعلتَ بِالصالحینَ مِن صَفوَتِکَ و الابرارَ مِن خاصَّتِکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرَّاحِمِینَ و یا اَکرَم َالَاکرَمینَ خدایا! سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان. معبودم! در قلبهای ما به جای هرزه گیاهان هوس نهال محبت خویش را بنشان. خدایا! آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان! آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را. با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان! ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان! نوشته شده توسط : زینب سعیدی نظرات ديگران [ نظر] علی علیه السلام معلم زندگی سه شنبه 87 مهر 2 ساعت 1:53 عصر آیا امام علی علیه السلام، تنها، اسوه ای است ستودنی و قابل ستایش در ادبیات و شعر و مداحی ؟آیا کافی است ،تنها ،بگوییم او یگانه بود، بهترین بود ،کسی به پای او نمیرسد و عالم گنجایش او را نداشت ؟آیا عبادت علی ،عدالت علی ،قاب عکسی است که تنها باید آن را نگاه کرد و به دیوار کتابخانه زد؟ اگر این طور باشد که او دیگر امام نیست ،معلم نیست ،تنها اسطوره ای است همچون تمام اسطوره های جهان. فرض کنید شما یک معلم هستید ،معلم درس زندگی ،درمدرسه ها چنین واحد درسی را نداریم اما در مدرسه آفرینش داریم!شما به عنوان معلم سعی میکنید با شاگردتان پا به پا در تمام تجربه های زندگی همراه شوید تا به او عملی بیاموزید که در هر شرایطی چه کند، چه قدمی بردارد تا موفق شود ونمره قبولی بگیرد و شاگرد شما همچون شما قدم بر میدارد، اگر چه قدمها ی او کوچکتر از قدمهای شماست ،اما مثل آن است. شاگردی که معلمش را قبول داشته باشد سعی میکند رفتارش به او نزدیک شود.همیشه معلمش را به یاد می آورد که او چگونه زندگی میکرد تا شیوه او را در پیش بگیرد. ما هم معلمانی داریم که میتوانیم از آنها بیاموزیم و همچون آنان قدم برداریم. میتوانیم با علی جوانی کنیم ،با علی علم آموزی کنیم ،با علی کار کنیم، با علی عبادت کنیم، به شیوه او همسرداری کنیم، با او مدیریت کنیم، با علی عدالت بورزیم...و با او زندگی کنیم. ستودن وتعریف کردن از او کافی نیست باید شاگرد مکتب او باشیم. امامان ما معلمانی هستند که با آموختن سیره ی عملی آنان راه زندگیمان روشن میشود. نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر] < 1 2 3 4 > :لیست کامل یاداشت ها : همه باهم در انتخابات دهم ریاست جمهوریشهادت حضرت زهرا(س)اهمیت اعتقاد به مهدویت (2)اهمیت اعتقاد به مهدویت و ترس دشمنان اسلام از این عقیده(1)ایام فاطمیه[عناوین آرشیوشده]
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها : بتمن[2] . شوالیه سیاه[2] . صلح و دوستی . عرش . عیسی بن مریم . غریبه . فرشته . کوه . ما هم منتظریم! . ماه_فاطمه نوید . مرگ . مسلمان ترین مسیحی . نسیم . بصیرت . حوزه معرفتی . خدا . دریا . دزد . سازش سیاسی . ستاره . شر نقاب دار . شفاعت نمودن . اخراجی ها2 . ارزشها . استعمار . اسلام حقیقی . اسلام دروغین . امید . اهمیت اعتقاد به مهدویت . ای فاطمه . : آرشيو يادداشت ها : مناسبت ها ی مذهبیزن ومردپذیرش اصل تفاوت در دینحجآینده مرموزغزهمحرمایران و انقلاب اسلامیمتنوعبهار : نوای وبلاگ : : جستجو در وبلاگ : پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
مناسبت ها ی مذهبیزن ومردپذیرش اصل تفاوت در دینحجآینده مرموزغزهمحرمایران و انقلاب اسلامیمتنوعبهار
: نوای وبلاگ :
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
ما صاحبی داریم
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
ازدواج آسمانی
و این آرامش مدنی، پس از آن طوفان سهمگین مکی، به من مجالی می بخشید تا تو را ؛ برترین دختر عالم را، از پدرت رسول خدا خواستگاری کنم.
و این کار برای کسی که معلم مدرسه حجب وحیاست در ارتباط با کسی که نه پسر عمو که برادر او بوده است و پدر تنهایی های او و معلم و مربی او و مقتدا و پیامبر او بسیار مشکل بود.
اما کدام گره است که با انگشتان خلق محمدی گشوده نشود؟ کدام غنچه است که با لبهای مبارک محمدی وا نمی شود؟
دست که بر کوبه در بردم همه وجودم از حجب و حیا به عرق نشت. ام سلمه که در را گشود شاید چهره مرا آشفته آتش آزرم دیده باشد.ادامه مطلب...
نوشته شده توسط : زینب سعیدی
نظرات ديگران [ نظر]
مناجات با خدا
مطلب زیبایی با ایمیل به دستمون رسید، با دوستان تصمیم گرفتیم که توی بلاگ بذاریمش. یه جور مناجات صمیمی با خدا است، فضای لطیفی داره، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
گفتم: خستهام،
گفتی: لا تقنطوا من رحمته الله (از رحمت خدا نا امید نشوید) زمر/53
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره،
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه (خداوند بین انسان و قلب او حائل میشود) انفال/24
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم،
گفتی: نحن اقرب من حبل الورید (ما به انسان از رگ گردن او نزدیکتر هستیم) ق/16
گفتم: ولی انگار منو فراموش کردی،
گفتی: فاذکرونی اذکرکم (من را یاد کنید تا شما را یاد کنم) بقره/152
ادامه مطلب...
نوشته شده توسط : الهام گوهری
همسفر!
در مورد انتخاب دوست و همسفر زیاد شنیده ایم،می گویند با کسی همراه شو که خوش اخلاق باشد ، کسی که با دیدن او شاد شوی ،حرف لغو و بیهوده نزند، قابل
اعتماد باشد، دست و دلباز باشد ،ایراد گیر نباشد ،با شرایط مختلف کنار بیاید ،رفیق نیمه راه نباشد، ایده و تفکر مشابهی داشته باشید...
خلاصه
رفیقت به بود تا تو از او بهتر شوی!
ما هم همه این سفارشات را در نظر گرفتیم و با یک گروه از دوستان خوب همسفر شدیم،آن هم چه سفری،سفر به دیار مونس!
کسی که او را انیس النفوس می خوانند ،امامی رئوف است.
هر چند حال و روز زمین بدل است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروع مجدد است
ادامه مطلب... نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده نظرات ديگران [ نظر]
نوشته شده توسط : سمیرا ماهروزاده
شمس الشموس
یا شمس الشموس!
مگر میشود که دریای رحمت ترا چشید و با قطره دیگری سیراب شد؟
نمیشود که نور ترا به دیده کشید و دل به گرمای دیگری سپرد.
آمده ایم تا بار غممان را برگیری، جان مرده مان را جان باشی و....
سر ما و قدمت!
نوشته شده توسط : فاطمه افخمی
دختر
دختر :
د: : دانایی
خ : :خستگی ناپذیری
ت: تلاش
ر: رفتن
دانایی د ر جنگل انبوه زندگی
خستگی ناپذیری در رسیدن به شهر رؤیاها
تلاش برای یاری فرشته ها
رفتن در مسیر سبز
روز دختر مبارک!
در یافتی از مناجات خمس عشره (مناجات الزاهدین)
خدایا! گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است. ...
خدایا! تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد.
خدایا! این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا! این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.
راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا …
می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.
خدایا! قدرت پرواز را از تو می طلبیم.
فَاِلَیکَ نَلتَجِیُ مِن مَکایِدِ خُدَعِها و بِکَ نَعتَصِمُ مِنَ الِاغتِرار بِزَخارِفِ زِینَتِها فَاِنََّها اَلمُهلَکَهُ طُلابِها اَلمُتلِفَهُ حُلّالِها اَلمَحشُُّوهُُ بِاالافاتِ اَلمَحشُونَهُ بِالنَّکَباتِ.
خدایا! چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند!
این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا!
این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند!
خدایا! سلامتمان، در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست.
بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است.
اِلهی فَزَهِّدنا فیما وَ سَلِّمنا مِنها بِتَوفیقِکَ و عِصَمِکَ وَ انزَع عَنَّا جَلابیبَ مُخالِفََتِک و نَوِّل امورَنا بِِحُسنِ کِفایَتکَ وَ اَو فَرَ مَز یدَنا مِن سَعَهِ رَحمَتِکَ …
خدایا! عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.
خدایا! حکومت کشور جان با توست! به غیر وامگذار.
خدایا! باغبانی این باغ را به کس مسپار که اگر جز شیره مهر تو در آوندهای این باغ بدود برگها به پژمردگی خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر این باغ ببارد پرچمهای باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسیم لطف تو به این بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد.
وَ اَجمِل صَلاتِنا مِن فَیضِ مَواهِبِکَ وَ اغرِس فِی اَفئِدَتِنا اَشجارَ مَحَبََّتِکَ اَتمِم لَنا اَنوارَ مَعرِفَتکَ وَ اَذقنا حَلاوهَ عَفوِکَ و َلَذَّهَ مَعرِفتکَ وَ اَقرِر اَعینِنا یَومَ لِقائکَ بِرویتکَ و اَخرِج حُبَّ الدُنیا مِن قُلوبِنا کما فَعلتَ بِالصالحینَ مِن صَفوَتِکَ و الابرارَ مِن خاصَّتِکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرَّاحِمِینَ و یا اَکرَم َالَاکرَمینَ
معبودم! در قلبهای ما به جای هرزه گیاهان هوس نهال محبت خویش را بنشان.
خدایا! آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان!
آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را.
با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان!
ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان!
علی علیه السلام معلم زندگی
آیا امام علی علیه السلام، تنها، اسوه ای است ستودنی و قابل ستایش در ادبیات و شعر و مداحی ؟آیا کافی است ،تنها ،بگوییم او یگانه بود، بهترین بود ،کسی به پای او نمیرسد و عالم گنجایش او را نداشت ؟آیا عبادت علی ،عدالت علی ،قاب عکسی است که تنها باید آن را نگاه کرد و به دیوار کتابخانه زد؟
اگر این طور باشد که او دیگر امام نیست ،معلم نیست ،تنها اسطوره ای است همچون تمام اسطوره های جهان.
فرض کنید شما یک معلم هستید ،معلم درس زندگی ،درمدرسه ها چنین واحد درسی را نداریم اما در مدرسه آفرینش داریم!شما به عنوان معلم سعی میکنید با شاگردتان پا به پا در تمام تجربه های زندگی همراه شوید تا به او عملی بیاموزید که در هر شرایطی چه کند، چه قدمی بردارد تا موفق شود ونمره قبولی بگیرد و شاگرد شما همچون شما قدم بر میدارد، اگر چه قدمها ی او کوچکتر از قدمهای شماست ،اما مثل آن است.
شاگردی که معلمش را قبول داشته باشد سعی میکند رفتارش به او نزدیک شود.همیشه معلمش را به یاد
می آورد که او چگونه زندگی میکرد تا شیوه او را در پیش بگیرد.
ما هم معلمانی داریم که میتوانیم از آنها بیاموزیم و همچون آنان قدم برداریم.
میتوانیم با علی جوانی کنیم ،با علی علم آموزی کنیم ،با علی کار کنیم، با علی عبادت کنیم، به شیوه او همسرداری کنیم، با او مدیریت کنیم، با علی عدالت بورزیم...و با او زندگی کنیم.
ستودن وتعریف کردن از او کافی نیست باید شاگرد مکتب او باشیم.
امامان ما معلمانی هستند که با آموختن سیره ی عملی آنان راه زندگیمان روشن میشود.
همه باهم در انتخابات دهم ریاست جمهوریشهادت حضرت زهرا(س)اهمیت اعتقاد به مهدویت (2)اهمیت اعتقاد به مهدویت و ترس دشمنان اسلام از این عقیده(1)ایام فاطمیه[عناوین آرشیوشده]