سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 نقد فیلم1 - حیات طیبه

نقد فیلم1

چهارشنبه 88 فروردین 5 ساعت 1:45 عصر

شرّ نقاب­دار

حاشیه نویسی بر فیلم "شوالیه سیاه" آخرین ساخته کریستوفر نولان                      

سیاست برای مردم جذابیتی ندارد ولی با این حال، سیاست همه جا حتی آنجا که انتظارش را نداریم،

حی و حاضر است. به عنوان مثال در سینما، آن جایی که فکر می­کنید بی هیچ دغدغه خاطری می­
توانید به دنیایش پناه ببرید، بی خبرید همان جا نیز شما را با پیام­های پر معنای سیاسی بمباران می­کنند؛ سینما در یک کلام، صنعتی است که کالاهایی را وارد بازار می­کند، کالاهایی که بی­شک فرهنگی­اند اما به علت سلطه­ی سینمای آمریکا در دنیا چه بخواهیم و نخواهیم، مُبلغ "روش آمریکایی زیستن" و ارزش­هایش است. سینما یک قدرت "نرم" است که بیش از هر "اردوگاه بازآموزی" که بشر تا به حال بر پا کرده، روی آدم­ها تأثیر می­گذارد. بنابراین تعجبی ندارد که ایالت متحده در قراردادهایی که با کشورهای جهان سوم می­بندد، همیشه تلاش می­کند سینما را هم ضمیمه کند.

برای مخالفان و موافقان داستان­سرایی در سینما، همواره "سینمای آمریکا" محل مناقشه بوده است.گذشته از ابعاد زیبایی شناسانه، کیفیتِ روایت، لحن و شیوه­ی بیان، آنچه سرچشمه اصلی رمز و رازی است که سال­هاست منتقدان را در مواجهه با سینمای آمریکا همراهی می­کند، سویه­های ایدئولوژیک آن است. آیا ایدئولوژی موجود در سینمای آمریکا متمایل به خلق اثر هنری از طریق هنرمندِ مؤلف است؟ ( هنرمندی که فارغ از هرگونه گرایش سیاسی، به چیزی مگر "خلق اثر هنری" فکر نمی­کند ) یا درون­مایه­های دیکته شده از سوی صاحبان قدرت و سرمایه؟ آیا سینمای آمریکا یک سینمای استثماری است و در پی تفکرات سلطه جویانه رهبران سیاسی این کشور؟ یا سینمایی است به کلی فاقد تمایلات سلطه جویانه سیاسی، که "شیوه بیان جهانی" نهفته در آن با "سلطه­گری" اشتباه گرفته شده ؟نمی­توان گفت هر دو این نظریات تا حدودی درست باشند. بلکه- اتفاقاً – هر دو این نظریات نادرست­اند. به ویژه طرفداران نظریه "هنرمند مؤلف" که معتقدند "هالیوود، مکانی برای خلق اثر هنری خالص از طریق هنرمند مؤلف است". گویی "ناخودآگاهِ" هنرمند عاری از گرایش­های سیاسی یا جامعه شناختی است! به عبارت دیگر با اتکا به دیدگاه رولان بارت (از منتقدان فرانسوی پایه­گذار نقد ساختارگرایانه) که اعتقاد دارد "مؤلف نمی­نویسد، خود نوشته می­شود!" می­توان راه جدیدی را در شناخت هنرمند و اثر هنری یافت: چه چیزهایی هنرمند را می­نویسد؟ آنچه روح و روان یک هنرمند را می­سازد و او را به تکوین می­رساند چیست؟ قطعاً هنرمند در خلاء بزرگ نمی­شود. بنابراین می­توان پاسخ داد: "خانواده، جامعه،اوضاع و احوال سیاسی و ..." . این مسئله در سینمای آمریکا بسیار پر رنگ­تر از مثلاً سینمای اروپاست. چرا که جامعه آمریکا اساساً جامعه­ای متفاوت با جوامع اروپایی و آسیایی است. اولاً موقعیت جغرافیایی آمریکا، و جداافتادگی این قاره از قاره­های دیگر، مردم این کشور را همواره معطوف به درون کرده­است. ثانیاً به لحاظ فرهنگی، جامعه آمریکا جامعه­ای سنتی، مبتنی بر فرهنگ انگلوساکسون و مسیحیت پروتستان است. از این رو همواره در برابر هر اندیشه یا جریان سیاسی خارجی مقاومت نشان داده و معطوف به اندیشه­ها و آرمان­های سنتی درونی بوده است. به عبارت دیگر مردم این جامعه همواره به آنچه در درون جامعه­شان می­گذرد توجه داشته­اند و تحت تأثیر آن قرار گرفته­اند. بدین رو ، تک افتاده­ترین هنرمندان آمریکایی هم ناخواسته تحت تأثیر رویدادهای سیاسی قرار می­گیرند. این همان فرایندی است که هنرمند آمریکایی را صاحب ماهیتی کاملاً متفاوت با هنرمند اروپایی می­کند. در سینمای اروپا کارگردان یا کاملاً به سیاست و تحولات اجتماعی بی­اعتناست (اینگمار برگمان) یا در نقش یک فعال سیاسی ظاهر می­شود (ژان لوک گدار). اما در سینمای آمریکا، کارگردان نه به تحولات سیاسی و اجتماعی بی­اعتناست و نه فعال سیاسی است. چرا که کارگردان - و اصولاً هنرمند آمریکایی- در جغرافیایی رشد کرده که اولاً به جای اومانیسم اروپایی، چیزهایی مانند جامعه، کلیسا و نهاد خانواده در آن ارزش محسوب می­شوند وثانیاً در نوعی انزوای جغرافیایی قرار دارد که او را "متحیر" رویدادهای اجتماعی و سیاسی می­کند. در حالی که در آمریکا همواره رویدادهای سیاسی قابل توجهی وجود دارد که به شکلی کاملاً مستتر در تار و پود آثار هنری هنرمندان تنیده می­شود. این توارد در حد و اندازه­ای است که می­توان برای دوران ریاست جمهوری هر رئیس جمهور آمریکایی فیلم­های ویژه­ای برشمرد. سفیدبرفی و هفت کوتوله (1937) و بربادرفته (1939) در کنار نام­هایی همچون والت دیزنی و دیوید او. سلزنیک نام دیگری هم وجود دارد: فرانکلین دلانووا روزولت! طنین صدای او کمتر از دیزنی و سلزنیک در این فیلم­ها شنیده نمی­شود. می­توان فیلم کشتن مرغ مقلد (1962) را محصول دوران جان.اف کندی دانست. هری کثیف (1971) به روشنی فیلم دوران ریچارد نیکسون است و رستگاری در شاوشنگ(1994) شاید بیش از هر فیلم دیگری متعلق به دوران بیل کلینتون باشد. به طور کلی هر رئیس جمهور، سهم مهمی در بروز تغییرات کلی و تحولات مضمونی در سینمای آمریکا داشته و خواهند داشت. کارگردان آمریکایی تحت تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی متعددی قرار می­گیرد. عواملی که اتفاقاً در سطح فیلم ظاهر نمی­شود، در لایه­های زیرین نهان می­گردند و سال­ها طول می­کشد تا بتوان آن­ها را بازشناخت. برای مثال به ندرت می­توان به یک فیلم "سیاسی" خوب در سینمای آمریکا برخورد، اما سیاسی­ترین درون­مایه­ها، نه به وضوح، در غیر سیاسی­ترین فیلم­های این سینما قابل تشخیص می­باشند.

                    ادامه دارد...


نوشته شده توسط : الهام گوهری

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :