سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 نقد فیلم 2 - حیات طیبه

نقد فیلم 2

شنبه 88 فروردین 15 ساعت 12:21 عصر

شرّ نقاب­دار

در ادامه مطلب قبل                                                         

یکی از فیلم­هایی که در این امتداد، قابلیت بازخوانی و تفسیر فوق­العاده­ای را در خود نهفته دارد "شوالیه سیاه" به کارگردانی کریستوفرنولان است. فیلمی که با اکران در فصل تابستان 2008 گوی سبقت را از فیلم­های دیگر ربود و رکوردشکنی­های پی­درپی که در گیشه به دست آورد، تعجب همگان را برانگیخت. البته فروش بالای شوالیه سیاه با توجه به سود بردن از کارگردانی مستقل و صاحب سبک، بازیگران توانا، جلوه­های ویژه فوق­العاده و بالاخره هزینه بالای ساخت (180 میلیون دلار) قابل پیش بینی می­نمود، اما این میزان استقبال جهانی دور از انتظار بود. تماشاگران به قدری از دیدن فیلم لذت بردند که عده­ای نزدیک به 160 هزار نفر از کاربران سایت IMDB (یکی از پایگاه­های اینترنتی مرجع سینما) در هفته­های اول اکران، از فرط ذوق­زدگی چنان سر از پا نشناخته رأی دادند که فیلم را به رتبه اول در تاریخ سینما رساندند! اما این روزها با فروکش کردن تب و تاب اولیه، شوالیه سیاه به رتبه چهارم جدول سقوط کرده­است و به مرور جایگاه اصلی خود را نیز در این رده­بندی پیدا می­کند. منبع اصلی اقتباس فیلم­نامه، کتاب­های مصور (کامیک بوک) بتمن می­باشد. نگارش ماجرای بتمن در همان سالی شکل گرفت که نطفه جنگ جهانی دوم و به تبع آن حضور جدی و مقتدرانه و "نظم بخش" آمریکا به مثابه یک منجی در مناسبات جهانی منعقد شد (سال 1939). این تقارن تاریخی، اذهان تأویل­گرا را به سمت نوعی نمادپروری در خصوص این شخصیت کارتونی سوق می­دهد. بتمن حامل باری استعاری از اسطورگی آمریکا در عصر جدید است. اگر چه ساحت مدرنیته، اسطوره زداست، اما در عمق خود به طرزی متناقض، خالق اسطوره­های نوین و متناسب با اقتضائات روز است. دیوید گویر (نویسنده فیلم­نامه­های برگرفته از قصه­های کامیک بوک از جمله سری فیلم­های بلید، بتمن آغاز می­کند و شوالیه سیاه) معتقد است که:

 "کامیک بوک­ها در دنیای معاصر، همان جایگاه اسطوره­ای یونان باستان را دارند".

 

کامیک بوک­ها و قهرمان­های آن در سرزمین بی تاریخ آمریکا، کارکردی هویت ساز دارند. هربار که تاریخ آمریکا در نقطه­ای حساس ایستاده و یا مردم آن سرشار از ناامیدی و پوچی شده­اند، یکی از شخصیت­های کامیک بوک همانند منجی سر از دنیای قصه برآورده و به کمک مردم شتافته­است. گویر بر این باور است که از لحاظ جامعه شناسی امکان دارد بتوان محبوبیت فیلم­های کامیک را به آشفتگی اوضاع فعلی دنیا نسبت داد: "البته اعتقاد بدبینانه­ای است، اما قضایای تروریسم و القاعده، دنیا را به محیط ترسناکی تبدیل کرده. وقتی پاندول این طور به این سو و آن سو می­رود، پیامدها می­توانند مبهم و نامشخص باشند، حال آنکه در کتاب­های کامیک، یا سفیدند یا سیاه. مشکل­ها حل می­شوند و هیچ چیز اینقدر مبهم نیست. مردم هم به چنین نگرشی تمایل دارند."

بتمن در کنار کاراکترهایی نظیر سوپرمن و مرد عنکبوتی از شاخص­ترین شخصیت­های اسطوره­وار است. اما تفاوت بتمنِ نولان با دیگران در این است که او دیگر مفهوم سنگین اسطوره را با خود همراه ندارد. فیلم درباره آمریکای معاصر است که دقیقاً به جامعه روزگار خود نظر داشته و از مفاهیمی اتفاقاً غیر اسطوره­ای و کاملاً مطابق با اتفاقات روز دنیا سخن می­گوید. در مورد شوالیه سیاه چیزی به نام "کیفیت" (که البته آن هم در سطح بالایی قرار دارد) زیاد حائز اهمیت نیست، بلکه "ماهیت" شوالیه سیاه است که از آن اثری جذاب و قابل مکاشفه ساخته است. و این ماهیت به بخش مهمی از حال و هوای سیاسی جامعه آمریکا در سال­های اخیر مربوط می­شود. دورانی که البته هر چه بیشتر از آن فاصله بگیریم، بهتر قادر به بررسی آن هستیم. اما آنچه سال­های اخیر را از دیگر دوران­ها متمایز کرده، دوران ریاست جمهوری جورج.دابلیو بوش است. با روی کار آمدن دولت بوشِ پسر، خشونت، عمل­گرایی و عضلانی بودن خصلت عمده قهرمانان فیلم­های هالیوودی شد. دنباله­های فیلم­های کمیک استریپی از قبیل مرد عنکبوتی، سوپرمن، مردآهنین و بتمن در گیشه به موفقیت­های چشم­گیری دست پیدا کردند. با وقفه­ای هشت ساله در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون که "نبوغ و هوش بالا" الگوی اصلی قهرمان فیلم آمریکایی بود، از سال 2000 به بعد و با تفویض قدرت به جورج بوش، الگوی قهرمان به شخصیتی خشن و قوی و "ابرانسان" تبدیل شد. قهرمان شوالیه سیاه، بتمن/ بروس وین شمایلی کامل از جورج بوش است. وین همانند بوش از عدالت می­گوید (از نظر دور نداشته باشید که روح حاکم بر بتمن آغاز می­کند (2005) جنگ علیه تروریسم بود و شعار عدالت برای همه در جای جای فیلم نمایان)، نمی­خواهد کسی را شکنجه دهد اما از روی ناچاری دست به این کار می­زند، مانند او به دنبال کشف جانی­ها و تحویل آن­ها به مراجع قانونی است (ماجرای تحویل صدام به دادگاه)، در برابر انتقادها سکوت می­کند و تنها کار خودش را پیش می­برد.

حال و هوای ساکنین "گاتهام سیتی" (بخوانید نیویورک) نیز شباهت­های بسیاری به مردم آمریکا در یکی دو سال اخیر دارد. آنها دیگر حاضر نیستند که قهرمان و منجی­شان بی­عدالتی کند، شکنجه­گر باشد و باعث مرگ و میر انسان­های بی­گناه شود. ابر قهرمانِ محبوبی که امنیت شهر را از بین ببرد، نمی­تواند قدرتش را در بین مردم حفظ کند، او دچار لغزندگی در مسیر مسئولیت و آرمان­های اجتماعی شده­است. مردم آمریکا دیگر قانون­شکنی­ها و تجاوزات کشورشان به خاک کشورهای دیگر به بهانه ایجاد دموکراسی و حقوق بشر را نمی­توانند تحمل کنند. از گوشه و کنار آمریکا صدای فریادهای معترض روز به روز بیشتر به گوش می­رسد و سطح محبوبیت جورج بوش طبق آخرین نظرسنجی­ها به پایین­ترین حد خود یعنی 24 درصد رسیده است. سکانسی از فیلم را به یادآورید که بروس وین تحت فشار جوکر و از دست دادن اراده، تصمیم به برداشتن نقاب و تسلیم شدن می­گیرد. آن هم در یک مصاجبه مطبوعاتی جایی که معترضان به سیاست­هایش حاضر هستند. سخنانی که آن ها در اعتراض به قهرمان به کار می­برند، تداعی کننده شعارهایی است که گروه­های مختلف ضد جنگ در جریان تظاهرات خود به زبان می­آورند: "اوضاع بدتر از همیشه شده، دیگه پلیس مرده (بخوانید سرباز کشته) نمی­خواهیم، اون باید خودش رو تسلیم کنه". وین نیز تک­افتاده، شاهد شورش مردم بر علیه خود است. اما تماشاگر با او همدردی می­کند و غبطه می­خورد که چرا مردم اینقدر بی­رحمانه در حال قضاوت او هستند. جوکر نیز در نقش دشمن بتمن، نماد شر و اهریمنی به تمام معناست. از بازی قدرتمند و پیچیده "هیث لجر" نمی­توان به راحتی گذشت. قدرت و تسلطی که او در اجرای نقش ارائه می­دهد، کاراکتر جوکر را به یکی از مخوف­ترین "بَدمن" های (نقش منفی) سینما تبدیل کرده است. گریم دلقک­وار روی صورت، خنده تمسخرآمیز و خون­آلودی که همیشه بر لب دارد، استفاده از جملات ادبی پر طمطراق در مضحک­ترین صحنه­ها با حیله­های شیطانی­ او جور در نمی­آید و از جوکر کاراکتری پر تناقض می­سازد. دقت کنید به موسیقی متنی که مختص به جوکر است، هر بار که وارد صحنه می­شود آهنگی دلهره­آور، هشداردهنده و رمزآلود نیز با او همراه می­شود. او قدرتمندی ترس­آور است. نولانِ کارگردان چهره­ای ساده که فقط مشتاق پول و جنایت است از جوکر ترسیم نمی­کند. شر و خباثت درون جوکر ناشناخته و مبهم نشان داده می­شود. در جایی بروس وین ادعا می­کند که "جنایتکاران رفتاری پیچیده­ای ندارند". سیاست اولیه دولت بوش بر پایه همین تفکر بنا شده بود. تصوری که از دشمنان خود داشتند ساده می­نمود. آن­ها با اعتقاد به پیچیده نبودن رفتار جنایتکاران، جرأت قدم گذاشتن به سرزمین پررمزوراز چهل دزد بغداد را به خود راه دادند و با محاسبات ساده خود اورشلیم را متعلق به مسیحیت صهیونیست ­دانستند. اما گویی معادلات اشتباه از آب درآمد. آلفرد (خدمتکار وفادار خانواده وین که نقش مشاوری حاذق را برای بروس به عهده دارد) به درستی بروس وین را از اشتباه درمی­آورد: "جوکر کسی است که تو او را نمی­فهمی." آیا ماهیت دشمنان آمریکا غیر از این است؟ پس دلیل شکست­های پی در پی سیاست­های دولت در خاورمیانه و عراق چیست؟ مگر دلیلی به جز "نشناختن دشمن" می­تواند داشته باشد؟ دشمنانی که باورها و اعتقادات پیچیده آن­ها برای فرهنگ انگلوساکسونی غیر قابل فهم است. برای آن­ها مقاومت، انتفاضه، حزب­الله و بنیادگرایان اسلامی دشمنانی غیر قابل شناخت هستند. عملیات استشهادی، انتحاری و جهاد را نمی­فهمند. پس به ناچار آن­ها را با واژه­ای آشنا یعنی "ترور" و "تروریست" می­خوانند (که یک بار به طور مستقیم به جوکر تروریسم اطلاق می­شود). آلفرد سعی می­کند جوکر را به بروس بشناساند: "بعضی از آدم­ها دنبال یه چیز منطقی مثل پول نیستند، نمی­شه خریدِشون یا تهدیدشون کرد یا باهاشون مذاکره کرد یا منطقی باهاشون حرف زد، بعضی از آدم­ها فقط می­خوان نابودی دنیا رو ببینند". جوکر شری است که خواستار نابودی جهان است و تهدیدی برای صلح به حساب می­آید. چهار قطعنامه شورای امنیت بر ضد ایران که در سرفصل هفت (با عنوان تهدیدی برای صلح جهان) صادر می­شود، چه پیامی دربردارد؟ دشمن آمریکا (بخوانید جهان) خواستار برهم زدن نظم دنیا و به ورطه نابودی کشاندن آن است؟

در تمامی نقدهایی که منتقدان معروف آمریکایی در روزنامه­های مختلف از جمله شیکاگو سان تایمز، نیویورک پست و هالیوود ریپورتر و... نوشته­اند برای جوکر واژه شیطان (Evil) را به کار برده­اند. از نظر دور نداشته باشیم که جورج بوش اولین بار واژه محور شرارت را از ادبیات دینی وارد ادبیات سیاسی کرد. از منظر منتقدان جوکر نماد شر مطلق است. راجر ایبرت اینگونه جوکر را تعریف می­کند: "شیطانی که عملش به صورتی دیووار دشمنانش را در وضعیت­های دشوار اخلاقی قرار می­دهد" و "در یک تصویر شیطانی تقریباً در انتهای فیلم، او دو کشتی را که پر از مسافر است به منفجر کردن یکدیگر قبل از این که خودشان منفجر شوند تشویق می­کند". از دیدگاه منتقدان و مفسران، دشمن گاتهام سیتی و بتمن با اعمالی که سرچشمه­ای شیطانی دارند به طور پیوسته برای ایجاد بی­اعتمادی مردم به مسئولین، ناامید کردن شهر از قهرمانشان، مقصر جلوه دادن بتمن، ضعیف کردن اراده او و به طور خلاصه از بین بردن اتحاد داخلی شهر تلاش می­کند. این تصویری واضح از نوع نگاه مردم آمریکا به دشمنانشان را نشان می­دهد که شاید خود نیز به آن واقف نباشند.

در طول فیلم می­بینیم که بتمن در هیبت شوالیه سیاهی متصور می­شود که در زمانی که شر سایه خود را گسترده ناچار است قانون و اخلاق را زیرپا بگذارد. این نگاه جدید در فیلم توجیهی است از سیاست­های دولت بوش در مبارزه با تروریسم. قهرمان هالیوودی-آمریکایی با در اختیار گرفتن آزادی نامحدود، عبور از خطوط قرمز اخلاقی و عقلانی ناقض قانون به حساب می­آید، اما نقض قانونی در راستای تثبیت وضع موجود و نه برهم زدن؛ که این دلیل، توجیه و بهانه­ای است برای قانون­گریزی، زیرپا گذاشتن جامعه مدنی و خشونت تئوریزه شده (تأویل­های هر کدام به ترتیب می­تواند: زیرپا گذاشتن تعهدات بین­المللی مختلف از سوی آمریکا، استراق سمع و ورود به محدوده شخصی شهروندان آمریکایی، زندان گوانتانامو و شکنجه متهمان آن باشد). نجات مردم گاتهام سیتی مهمترین اولویت زندگی وین است. خشونتی که بد است و آن را نکوهش می­کنند وقتی از بتمن سرمی­زند، حرکتی است کاملاً "طبیعی" و چه بسا پسندیده. یک صحنه تکان­دهنده شوالیه سیاه جایی است که جوکر را دستگیر می­کنند و او را به اتاق بازجویی می­برند. لحظه­ای پس از آن که پلیس از اتاق بیرون می­رود، بتمن ظاهر می­شود و مثل بازجویی شکنجه­گر جوکر را به باد کتک می­گیرد. جالب اینجاست که تماشاگر با دیدن خشونت این صحنه هیچ گونه دلسوزی برای جوکر ندارد و حق را به قهرمانش می­دهد تا در نهایت خشم و غضب جوکر خشونت طلب را بزند و از او حرف بکشد.

نولان سعی دارد که نشان دهد "شوالیه" تمام تلاش خود را برای حفظ امنیت مردم شهر به کار می­برد. وقتی هدف اصلی او دفاع از آنهاست، پس اگر مقداری خشونت و کمی نقض قانون و زیرپاگذاشتن دموکراسی را به کار ببرد، نباید بر او خرده­ای گرفت، زیرا که به گفته هاروی دِنتِ دادستان (از مدافعان بتمن) : "تاریکی شب فقط قبل از طلوع آفتاب است، من به شما قول می­دهم که خورشید داره طلوع می­کنه". کارگردان وعده پیروزی و حرکت به سوی روشنایی را به تماشاگر می­دهد و در انتها نیز با دیالوگی که پسر بچه به زبان می­آورد "اون هیچ کار اشتباهی انجام نداد" بتمن را از تمام اتهاماتی که در طول فیلم مردم شهر بر او وارد کرده­بودند، مبرا می­کند. و این گونه است که قهرمان منفور به شوالیه محبوب تبدیل می­شود.

در نتیجه شوالیه سیاه فیلمی است که از ورای ظاهری اسطوره­ای و پر زرق و برق به روشنی پیام خود را انتقال می­دهد. نولان با ارجاعات فراوان سیاسی، به فیلم شکلی زنده و قابل درک می­بخشد و با به تصویر کشیدن وضعیت تیره و تار جامعه، به نوعی با تماشاگرش ابراز همدردی می­کند و ذره ذره اعتماد او را جلب می­نماید. از او می­خواهد که تحمل کند، زیرا قهرمان می­داند که شهر نیازمند قدرت اش است. نولان این اطمینان را به تماشاگر می­دهد که در پس تمام آشوب­ها، سیاهی­ها و شکستها پیروزی نهفته است و تنها حسی که در انتهای فیلم باقی می­ماند حس افتخار به قهرمان شهر با وجود تمام نُقصان­هاست. البته گرایش­های جمهوری خواهانه نولان را نیز نباید از نظر دور داشت!

 

منابع

در سیاست غوطه وریم (نگاهی گذرا به موضوع سیاست در سینما). نشریه دنیای تصویر. شماره 172
خوانشی جدید بر ماهیت سیاسی-هنری سینمای آمریکا. غلام­عباس فاضلی همان. شماره172 و175

بازگشت سوپر قهرمان­ها برای نجات هالیوود و دنیا. همان. شماره 169

ظهور و سقوط قهرمان­های اکشن. همان. شماره 177

مردی که می­خندد (شوالیه سیاه، قهرمان شایسته و مورد نیاز). مهرزاد دانش. هفته­نامه شهروند امروز. شماره 64

رستگاری گناه (در حاشیه فیلم شوالیه سیاه و ایده شر عقلانی شده). مهدی یزدانی خرم. همان
همگام با مردم، همراه با مسئولان (خشونت و قانون در شوالیه سیاه). محسن آزرم. همان

مثل قهرمان­ها بمیر (چند نکته درباره شوالیه سیاه). همان


The Dark Knight review. Kirk Honeycutt. Hollywood Reporter


The Joker in Dark Knight. Claudia Puig.USA Today

The Dark Knight. Roger Ebert. Chicago Sun Times

www.movies.yahoo.com


نوشته شده توسط : الهام گوهری

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :